تقسیم بندی مددکاری اجتماعی-خدمات اجتماعی در ایران معتبر نیست

مددکاری اجتماعی
مددکاری اجتماعی

پس از مدتها که بازار آگهی های استخدام دولتی به ویژه برای مددکاران اجتماعی کساد شده بود در ۱۲ ماه گذشته چند خبر خوشحال کننده در این ارتباط برای خیل عظیم جوانان آماده به کار اعلام شد. یکی از این خبرها دو روز پیش از سوی چند استانداری اعلام شد. یک نکته قابل ذکر در این اعلامیه ها وجود داشت و آن، عناوین رشته های تحصیلی برای متقاضیان بود. بعد از سالها که فارغ التحصیلان مددکاری اجتماعی بحثی بی فایده و بی اساس را با مددکارانی که در مدرک تحصیلی شان عنوان “خدمات اجتماعی” ذکر شده هنوز ادامه می دادند و این بحثها هر بار با اعلامیه های استخدامی گویی جان دوباره و چندباره می گرفت، این بار این “کار فرمایان”، عنوان خدمات اجتماعی را اعلام و از ذکر واژه مددکاری اجتماعی پرهیز کرده اند. ای کاش می شد دوستان ما با هر دو عنوان که من نمی فهمم بحثشان از اساس، بر سر چیست و چه اصراری بر ادامه این بحث دارند، کمی بیشتر با هم رفاقت می کردند و با اتحاد بیشتر تقویت  پایگاه صنفی و جایگاه قانونی شان را دنبال می کردند.  همه مددکاران اجتماعی آموزش می بینند که خدمات اجتماعی را عرضه کنند.

بسیار مشتاقم اگر کسی مدرک یا دلیل یا سند معتبری مبنی بر صحت و ضرورت این انشقاق دارد نشانمان دهد. امیدوارم دستکم مدعیان راستین این بحثِ انرژی فرسا، مدتی را به خود و جوانان جویای شغل، فرصت می دادند تا شاید بحران بیکاری موجود که موج فسردگی و رخوت را در روحیه ایرانیان گسترانده اندکی کاهش یابد. آنگاه طی یک رویداد منطقی و بی حاشیه می توان ادعای خود مبنی بر اختلافی که به گمان و اذعان برخی از دوستان من “بسیار عمیق و ریشه دار است”، طرح کرده و به بحث بگذارند. میزان صحت و سقم آن نیز با بررسی مفاد درسی دانشگاه های ارائه کننده این رشته ها و نیز مروری بر تاریخچه شکل گیری آنها و حداکثر، با مطالعه ای بر معادلات موجود در دانشگاه های معتبر جهان، به آسانی قابل سنجش است. اما آنچه فهم عامه می گوید و آنچنان که اطلاعات من اجازه می دهد، تفاوت موجود، چندان هم قابل ملاحظه نیست یا دستکم به این دمسردیها و نامهربانیها نمی ارزد و در نهایت لطمه ای “عمیق” به وضعیت اشتغال صاحبان این حرفه وارد خواهد کرد.

درست است که خدمات اجتماعی مفهومی کلی تر و عمومی تر از مددکاری اجتماعی است اما این تفاوت واقعاً در چیست؟ آنچنان که در بسیاری از نقاط دنیا می توان مشاهده کرد، دو مفهوم مددکار اجتماعی (social worker) و خدمات-رسان اجتماعی (social service worker) (اگر معادل درستی باشد)،  متفاوت اند اما آنچنان در استعمال این واژه ها حساسیت وجود ندارند. هر دو آنها به یک منشور اخلاقی ملتزم اند، هر دوی آنها دغدغه مشابهی در کار با مددجویانشان دارند و هر دو آنها آموزشهای مشابهی را می گذرانند. با این تفاوت که خدماترسان اجتماعی از کالج فارغ التحصیل می شود اما مددکار اجتماعی از دانشگاه.

در برخی دیگر از جوامع، خدمات رسان اجتماعی، همان مددکار اجتماعی عمومی است و تعداد سنوات تحصیلش برای احراز این عنوان (SSW) دو سال است. پس از آن می تواند با شرکت در برخی آزمونها وارد دوره آموزش مددکاری اجتماعی شود. در این صورت این افراد در احراز پستهای سازمانی نیز با توجه به محدودیت دوره آموزشی و عمومی بودن دوره، به نسبت مددکاران اجتماعی محدودیتهایی دارند. البته در این صورت دیگر چیزی به اسم مددکار اجتماعی عمومی (generalist) موضوعیت نخواهد داشت و همه مددکاران اجتماعی لزوماً باید یک گرایش مشخص را برای تحصیل انتخاب نمایند.

در گروهی از کشورها نیز گرایشی با عنوان “مدیریت خدمات اجتماعی” (social service management) معمولاً در مقطع کارشناسی ارشد برای مددکاران اجتماعی وجود دارد که فارغ التحصیلان آن را به نوعی خدماترسان اجتماعی می توان نامید. در جاهای دیگر از همین تفاوتها می توان سراغ گرفت. اما به حال خودمان نگاه کنیم. کدام قبا به تن ما می خورد؟ کدام یک از این فرضیه ها به کار ما می آید؟ کدام گرایش؟ کدام تخصص خاص؟ اصلا تفاوت دانشگاه با کالج در ایران وجود دارد؟ چه تفاوتی در لیست واحدهای طی شده توسط مددکاران اجتماعی و فارغ التحصیلان علوم اجتماعی با  گرایش خدمات اجتماعی وجود دارد؟ چقدر آموزشهایمان متمایز است که اینچنین خودی و غیرخودی به راه انداخته ایم؟ این بحث غیر از آن مرزبندیهاییست که بین مددکاری اجتماعی با گرایشهای مختلف جامعه شناسی و روانشناسی برقرار است. ما به عنوان یک عضو از حرفه های یاورانه معتقدیم که همه علوم و همه حرفه ها ارزشمندند ولی برای ارائه بهینه خدمات به جامعه هدفمان، لازم است برخی حدود برای کارمان قائل شویم تا امورات با نظم بهتری پیش برود. اگر سر جنگ با سران دیگر نداریم این چه کوشش بی حاصلی است در قطعه قطعه کردن مددکاری اجتماعی؟

در این وانفسا که صنوف ضعیف، بی هیچ رحمی، زیر بار تهمتها و نامردمیها قرار گرفته و یکایک به محاق یا به فنا می روند، چه اصراری است که خود، به تضعیف صنفمان کمک می کنیم. قدرت ما با همه اعضای ما تقویت می شود. قدرتی که از تعداد بالای اعضای حرفه مددکاری نصیبمان می شود را ارزان نفروشیم که این دعوا “به یک ارزن نمی ارزد”.

اکنون پس از سالیان دراز، آرام آرام نام مددکاری اجتماعی شنیده و شناخته می شود؛ در مرحله ای که با وجود رخوتی که دامنگیر اجتماعمان شده، مددکاران اجتماعی در میان بهت همگنان، همایشی هزار نفره برگزار می کنند؛ در زمانه ای که دیگران سرگرم انتفاعند، مددکاران اجتماعی جسورانه “مطالبه گر برنامه های اجتماعی “اند. با چنین وضعی، دریغ است که قدر این مرتبه نشناسیم و توانمان را بر مباحثی از این دست آنهم نه از راه صحیحش “تلف” کنیم.

قطعاً مشی منطقی و آرام در ایجاد مباحث معرفت شناختی، استدلال در باب چیستی حرفه های یاورانه و نیز هر نوع مباحثه تکنیکال وعلمی در خصوص حوزه فعالیت، مرزهای حرفه ای و همچنین ترمینولوژی و مفهوم شناسی (در قالبی که شاید با اغماض بتوان با الگوگیری از نسبت اخلاق هنجاری و فرااخلاق، نام فرا-مددکاری اجتماعی (meta-social work) را برای آن به کار برد) نه تنها خجسته است بلکه بینهایت مطلوب و خواستنی است. به گونه ای که تا مدتها می تواند موضوعی قابل دفاع برای پایان نامه های دانشجویی یا پژوهشهای دیگر باشد و حتی به صورت مستقل موضوع پنلها و نشستها قرار بگیرد. شکی در این نیست که پرونده آموزش و ارزشیابی مددکاران اجتماعی مانند تمام حرفه های یاورانه دیگر باید تا ابد باز بماند و دائما مورد نقد و بازبینی واقع شود. اما از آنجایی که ما “تعلیم یافته حرفه ای” هستیم انتظار می رود که بتوانیم حرف حرفه ای بزنیم و نقد حرفه ای بکنیم. کلام متعصبانه راه را برای دفاع از حقیقت می بندد. دعوا بر سر واژه ها در شأن مددکاران اجتماعی نیست.

جدلها و جدالهایی از این دست در میان همه حرفه ها و مشاغل وجود دارد و چون نیک بنگری، همین این رشته و آن رشته شدنهاست که امروز جامعه ما را رشته رشته می کند و صاحبان حرفه ها را از رسالت خود بازمی دارد. اما ظاهراً ما جزو گروهی هستیم که مصلحت نشاخته و خود را درمعرض قضاوت نامحرمان قرار داده ایم.

(هیچ کس بی دامن تر نیست لکن پیش خلق/ باز می پوشند و ما بر آفتاب افکنده ایم. سعدی).

کاش می شد سنگهایی از این دست را در گروه های بسته خود وابکنیم و گره های فروبسته استخدامی را محکمتر نکنیم. دعواهای درون-گروهی که اینچنین در دیدرس و گوشرس همگان آمده، شایسته مددکاران اجتماعی نیست. در بازار کیفیت خواه و صلاحیت طلب امروز، سطح گفتگوها بسیار جدیتر از اینهاست و متقاضیان برای اثبات شایستگی هایشان ضرورتاً باید سوابق، رویکردهای نظری و خط مشی های عملیاتی ارائه دهند. تقلیل مباحثه ها به سطح “من خوبم تو بدی …!!” و اصرار بر پیچپیچک بازیهای دیروز، جز تضعیف حرفه عایدی دیگری برایمان ندارد. اگر ادعایمان جدی است، مدعی قابلی باشیم. حرف مستند بزنیم و با استدلال به کشف حقیقت بپردازیم. ولی تا آن موقع: بیاییم مددکار اجتماعی باشیم و همانگونه که سوگند خورده ایم، با جدیت به تأمین خدمات اجتماعی برای گروه های آسیب پذیر جامعه همت گماریم.

عباسعلی یزدانی

رئیس کارگروه تخصصی مددکاری اجتماعی و سکونتگاههای غیر رسمی