جایگاه مشاوره در خانواده‌های ایرانی

خانواده‌های ایرانی هر جایی که حس کردند مشکلی در کانون خانواده وجود دارد و اختلالی در خانواده ایجاد کرده است، درصدد رفع آن برآمده‌اند اما طبیعتا مثل خیلی از وجوه دیگر، خلقیات ما ایرانی‌ها، خانواده‌ها پیش‌تر تمام تلاش خود را می‌کردند تا هر مشکل یا ناهنجاری که در خانواده ایجاد می‌شده است را در داخل خانواده حل کنند و چیزی به بیرون از خانه درز پیدا نکند. در حالی ‌که همیشه در پی رفع آن برمی‌آمدند، روش‌های حل مسأله در طول تاریخ برای اختلالات غیرجسمی متفاوت بوده است. یک زمانی فقط تمرکز ما بر ماوراءالطبیعه و دعا و نذر و نیایش بود، به‌طوری که تصور می‌شد خداوند بلایی نازل کرده و فقط باید با دعا آن را رفع کند. در دوره‌ای دیگر مردم ضمن احترام به دعا و مباحث ماوراءالطبیعه، سراغ ریش‌سفیدان و بزرگان خانواده یا فامیل می‌رفتند و سعی می‌کردند از نصیحت‌های آنها پیروی کنند؛ در این موارد، تلقی مردم این بود که چون به هر دلیلی هنجارهای اجتماعی و عرفی جامعه رعایت نمی‌شود، باید سراغ مسن‌تر‌ها رفت و روش و قاعده را از آنها پرسید تا به اصطلاح فرد یا افرادی از خانواده که با مشکل مواجه بودند، سر به راه شوند. طبیعتا در هر دوره‌ای هم ممکن بود بخشی از اختلال رفع و درمان هم بشود. امروز طبیعتا جامعه ایرانی به این نتیجه رسیده است که در کنار ظرفیت‌های استفاده از دعا و نیایش و نصیحت‌های ریش‌سفیدان، نیاز به یک‌سری کمک‌های حرفه‌ای هم وجود دارد. به بیان دیگر، جامعه امروز این موضوع را درک کرده است که افرادی متخصص و حرفه‌ای برای کمک به اختلالات روانی و رفتاری خانواده‌ها تربیت شده‌اند و می‌توانند به آنها در رفع مشکلات‌شان کمک کند.
این در حالی است که پیش از این مردم بیشتر بر این مسأله معتقد بودند که اسرار خانواده را درون خانه باید حفظ کرد؛ به‌ طوری که در طول قرن‌ها می‌گفتیم زن اگر در خانه هزارجور بلا هم سرش بیاید، باید تحمل کند و اسرار و ساحت مقدس داخل خانه را نباید ارایه دهد. خروجی این اعتقاد امروزه این است که رویکردهای سابق اثر چندانی نداشته و رویکردهای انسان‌گرایانه در مقابل بسیار پیشرفت کرده است. فرآیندهایی که به کیفیت زندگی انسان‌ها توجه می‌کنند؛ درواقع انسان‌های جامعه امروز ما نوع نگاه‌شان به زندگی و نوع ارتباطات‌شان هم به همین شکل تغییر کرده است؛ شاید دیگر حفظ اسرار اولویت نداشته باشد و ما امروز به این نتیجه رسیده‌ایم که باید به زندگی‌هایمان کیفیت بهتری ببخشیم و بیشترین لذت را از کنار هم بودن ببریم. بنابراین مشکلاتی که قبل‌تر هم وجود داشته و امروز هم وجود دارد، دیگر به‌عنوان یک راز تلقی نمی‌شود. شاید عده‌ای بگویند خانواده‌های ما قبل از این اوضاع بهتری داشتند و امروز اوضاع خیلی به هم ریخته است، من این حرف را قبول ندارم. مشکلات روانی و رفتاری همیشه در جامعه ما وجود داشته است اما پیش از این به دلایل متعدد پدیدار نمی‌شد، در حالی ‌که امروز مردم هم جسارت بیشتری پیدا کرده‌اند و هم کیفیت زندگی برایشان اهمیت پیدا کرده است.

IMG_4399 روش‌های استراتژیکی که برای حل اختلافات و اختلالات خانوادگی هم پیش گرفته می‌شود، تفاوت پیدا کرده است؛ الان ما دنبال آدم‌های حرفه‌ای هستیم که درست مثل پزشکی که به جسم‌مان می‌رسد، به روح و روان‌مان هم رسیدگی کند. به عقیده من در ١۵‌سال اخیر نگاه جامعه ما به بعد روانی و رفتاری خانواده تغییر کرده و نگاه‌ها حرفه‌ای‌تر شده است. یک زمان وقتی اسم مشاور، روانشناس و روانپزشک که به میان می‌آمد، همه سعی می‌کردند طوری آن را پنهان کنند و بروز ندهند. همان‌طور که حتی در بیماری‌های جسمی هم مردم تودارتر بودند و سعی می‌کردند آن را از دیگران پنهان کنند، با این تصور که ممکن است برخورد دیگران با آنها تغییر کند. امروز به دلیل همین جهت‌گیری‌های ١۵-١٠‌ سال اخیر که مردم تمایل دارند کیفیت زندگی خود را ارتقا دهند، سعی می‌کنند دنبال راه‌حل‌های جدید بروند. طبیعتا به دلیل همین مسائل تاریخی و عرفی، موانعی هم وجود خواهد داشت که من فکر می‌کنم این موانع را باید از ٢ منظر دید.
از یک سو خود خانواده‌ها به این موانع دامن می‌زدند که این بخش به نسبت زیادی حل شده است؛ به بیان دیگر خانواده‌ها به محض این‌که دریافتند روانشناس، مشاور و روانپزشک می‌تواند به آنها کمک کند، نسبت به این قابلیت اقبال نشان داده‌اند و امروز کمتر خانواده‌ای است با این مفاهیم بیگانه باشد؛ با این حال اندکی زمان می‌برد تا این موضوعات در جامعه نهادینه شود. من فکر می‌کنم در سال‌های آتی اقبال مردم، مراجعات آنها را به صاحبان حرفه‌های مشاوره‌ای بیشتر خواهد کرد. درواقع خانواده‌ها امروز مسأله را درک می‌کنند و به دنبال راه‌حل مسأله هستند و به محض این‌که بفهمند راه‌حل مناسبی وجود دارند، بدون معطلی به سراغ آن می‌روند. ولی مشکل جدی‌تر و سخت‌تری که وجود دارد نوع نگاه کسانی است که باید اهمیت بعد روانی افراد جامعه را اشاعه دهند؛ این موضوع هم به رسانه‌ها برمی‌گردد و هم به سیاست‌گذاران و تصمیم‌سازان و کسانی که بسط و گسترش قوانین و مقررات را در دست دارند.
منظر دوم که مانع از گرایش اجتماع به مشاوران وروانشناسان   می‌شودهمین بعد است. به عبارتی همین که خانواده‌ها باید به این آگاهی و نیاز برسند، به نوعی زیرساخت یا زمینه‌سازی نیاز دارد که نهادهای تصمیم‌ساز جامعه عهده‌دار آن هستند. ما در این بعد ضعیف‌تر هستیم و تا حدودی تأخر داریم. یعنی ما هنوز بسیاری از قانونگذاران و تصمیم‌سازان کشور را که نگاه می‌کنیم ممکن است در زبان بگویند که این مسائل برایشان مهم است اما وقتی عمیق می‌شویم، درمی‌یابیم که اولویت این بزرگواران، بعد روانی زندگی آدم‌ها و خانواده‌های ما نیست و تا موقعی که نشانه جدی به معنی بحران پیدا نشود، کسی اصلا صحبتی از این معضلات نمی‌کند. مثلا وقتی آماری منتشر می‌شود که به صراحت می‌گوید ٢۴‌درصد مردم جامعه ما اختلال دارند و بیمار روانی هستند، تازه این مسأله برای مسئولان اولویت می‌شود. در واقع تا زمانی که این اعتقاد وجود نداشته باشد، نباید انتظار داشت رسیدگی به آن در جامعه به‌طور همه‌جانبه و جدی پیگیری شود. این ٢ وجه را در کنار هم باید بررسی کرد.  تقریبا یک دهه است که متخصصان مشاوره و روانشناسی این مطالبه را به وضوح بیان کرده‌اند که حوزه مشاوره و روانشناسی باید بیمه داشته باشد. اخیرا در همایشی که مربوط به مشاوره و روانشناسی می‌شد، یکی از همین بزرگواران مطرح کرده بود که چطور برای درمان جسمانی آدم‌ها بیمه در نظر گرفته‌اید، ولی برای درمان اختلالات روانی انسان‌ها بیمه جدی‌ای در نظر گرفته نشده است. این عدم توجه به این قضیه نشان می‌دهد که اعتقاد چندانی به آن وجود ندارد. به نظر من این نگرش قبل از این‌که بخواهد در خانواده‌ها نهادینه شود، باید در نهادهای سیاسی و تصمیم‌گیرندگان قانونگذاران نهادینه شود.

عباسعلی یزدانی/ عضو هیات مدیره انجمن مددکاران اجتماعی ایران

منبع: روزنامه شهروند