کودکانه‌های گمشده در خیابان‌های شهر من

کودک کار
کودک کار

حتی اجازه بستن رحم توسط پدرانشان به مادرانشان داده نمی‌شود. معمولا تا ۱۰ شکم زاییده‌اند، اما شوهرانشان به آنها اجازه نمی‌دهند بچه‌دار نشوند، چراکه در این صورت کسب و کارشان تعطیل خواهد شد. سیستمی که در آن پدر نقش کارفرما، مادر سرکارگر و کودک کارگر است.

اوضاع از گل و فال فروشی، عمونوروز و حاجی فیروز شدن گذشته است، اشتغالی بغرنج همچون فروش مواد مخدر و … دست به گریبان کودکانی شده است که غرق در پارادوکس ماهیت کودکی بزرگسال شده خود هستند.

به گزارش ایسنا، ناهید تنها ۹ سال دارد، ۹ سالی که برای او تنها بوی بنزین می‌دهد. دوم ابتدایی است و در پمپ بنزین نزدیک خانه‌شان فال و گل می‌فروشد.

پدرش به شیشه اعتیاد دارد و در قبال گفتن رازهای زندگی خود علی رغم حضور سایر کودکان در این جمع هیچ ترس و شرمی ندارد، گویی کاملا آن را پذیرفته‌است. دخترک و مادرش با درآمد روزانه ۱۵ هزار تومان تامین کننده مخارج خانواده‌شان هستند. مادر ناهید نظافتچی ساختمانی است و تنها کار پدرش هم استعمال شیشه، کتک زدن او، مادر و خواهرش است.

کودکان کار

بزرگترین آرزوی دخترک فال فرش داشتن ماشینی است برای سوار شدن، گویی نقطه آغازین زندگی دختران سرمایه‌دار از منظر ناهید نقطه دست نیافتنی زندگی است، دختر بچه‌ای که با کارش کودکی می‌کند و بازی.

ساختمان جمعیت دفاع از کودکان کار تنها محلی است برای گریز چند ساعته کودکان از دل شلوغی و پلیدی که هرروز به آغوشش می‌روند، می‌آیند و چند ساعتی در طول روز یا به تحصیل می‌پردازند یا با آبمیوه و چیپس و کیکی پذیرایی می‌شوند.

به گفته مددکاران این جمعیت، همین که این کودکان چند ساعتی از شرایط بغرنج زندگی‌شان دور می‌مانند خود غنیمتی است.

صبح‌ها کودکانی که اتباع بیگانه‌اند و عصرها کودکان همین سرزمین میهمان این ساختمان‌ اند، ساختمانی که حال و روز مساعدی ندارد و به هیچ وجه نمی‌توان شرایط بهداشتی و رفاهی مساعدی را برایش متصور شد، اما چه می‌شود کرد که آنجا پایین شهر است و گاه کودکانی دارد که حتی هویت حقیقی (شناسنامه) ندارند.

به گزارش ایسنا، کلیه کودکان اتباع بیگانه حاضر در این مرکز هیچکدام شناسنامه و اوراق هویتی ندارند و به همین دلیل نمی‌توانند در مدارس کشور تحصیل کنند. حتی اگر مشکل هویتی و اقامتی را نیز نداشتند به این علت که به کار مشغول هستند و یا خانواده‌هایشان اعتقادی به مدرسه رفتن ندارند، نمی‌توانستند مدرسه بروند.

سعید ۱۳ ساله پسرک افغانی که تنها سه پایه درس خوانده است، سه ساله بود که همراه خانواده‌اش به صورت غیرقانونی به ایران مهاجرت کرد. پدرش در زندان به سر می‌برد و او هنوز هم علت جرم پدر خود را نمی‌داند.

از زمانی که پدرش زندانی شده دیگر به مدرسه نمی‌رود؛ سه برادر و دو خواهر هم دیگر دارد. روزی ۱۰ ساعت در یک خیاطی کار می‌کند و درآمد ماهیانه‌اش ۴۰۰ هزار تومان بیشتر نیست. گاها روزهایی دلش آنقدر کودکی‌های از دست رفته‌اش را می‌خواهد که به محل کارش نمی‌رود و به ازای این روزها هم از حقوقش کم می‌شود.

سعید روزهایی که به خیاطی می‌رود از ساعت ۸ تا ۱۳ و از ساعت ۱۴ تا ۱۹ به کار مشغول است و از این ۱۰ ساعت کار تنها می‌تواند یک ساعت استراحت کند، آنهم این زمان را صرف ناهار خوردنش می‌کند.

محمد لطفی- مسئول واحد مددکاری و حقوقی جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان- با بیان اینکه مهم‌ترین اتفاق در این جمعیت موضوع مهم نبودن ملیت است، می‌گوید: در این مرکز هر کودکی با هر ملیت و نژادی پذیرش می‌شود، چرا که نگاه قومی و نژادی به این موضوع بسیار ناشایست است.

کودکان کار

به گفته وی، کودکان کار سه گروه‌ هستند؛ مهاجرانی که برگه هویت دارند، مهاجرانی که برگه هویت ندارند و گروه سوم کودکان ایرانی.

به گفته لطفی کودکان کار ایرانی یا هزینه تحصیل ندارند و یا محتوای آموزشی موجود به درد آنها نمی‌خورد که بتواند زمینه ترغیب و نگهداری کودکان را حاصل کند.

مسئول واحد مددکاری و حقوقی جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان با بیان اینکه حاشیه نشینی زاییده فقر است، اظهار می‌کند: ویژگی حاشیه، محیط پرخطر و آسیب‌زا است و تلاش برای آموزش مهارت‌های اجتماعی از جمله برنامه‌هایی است که باید به آن توجه شود.

وی در مورد باندها و فضای باندی در پدیده کودکان کار بیان می‌کند: وقتی از باند صحبت به میان می‌آید فضای کودکان کار امنیتی می‌شود و می‌خواهند با این موضوع برخورد امنیتی کنند، حال آنکه پدیده باند مساله‌ای اقتصادی اجتماعی است و کودکی که در جریان باندها قرار می‌گیرد، قربانی مضاعف بوده و نیازمند حمایت مضاعف است.

لطفی همچنین می‌گوید: یک سری از کودکان برای کم کردن هزینه‌ها و افزایش امنیت‌شان به صورت گروهی به محل‌هایی که در آن کار می‌کنند، می‌روند و این نباید به عنوان پدیده وجود “باند” در موضوع کودکان کار تلقی شود.

مسئول واحد مددکاری و حقوقی جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان ضمن اشاره به کارگاه‌های خانگی نیز اظهار می‌کند: کارگاه‌های خانگی در کنار کارگاه‌های زیر ۱۰ نفر موجود در سطح جامعه از شمول قانون کار خارج می‌شوند، بنابراین نه حداقل دستمزد، نه مرخصی و نه بیمه کودک معنایی ندارد. به طور مثال در کارگاه‌های خانگی سفارش کار توسط یکی از اعضای خانواده پذیرفته می‌شود.

وی این اتفاق را مشروعیت دادن به کار کودک در فرآیند نظام سرمایه‌داری دانست.

اکبر یزدی- یکی از اعضای شورای جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان- نیز با بیان اینکه چهار سال است کمک‌های سازمان بهزیستی و شهرداری به این جمعیت قطع شده است، می‌گوید: سالانه با ۵۰۰ کودک به طور شناور در ارتباط هستیم و عمده کمک‌های ارائه شده مردمی است و این در حالی است که به شدت با کمبود امکانات و اعتبار مواجه هستیم.

وی اضافه می‌کند: نزدیک به ۵۰۰۰ داوطلب در جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان عضو هستند.

به گزارش ایسنا، بسیاری از این داوطلبان دانشجویان جوانی هستند که با تمایل و به صورت رایگان برای تدریس کودکان کار و خیابان در جمعیت دفاع از کودکان کار و خیابان حضور می‌یابند و بدون کوچکترین چشم داشتی برای به جای آوردن حق انسانیت به کودکانی که شرایط بسیار نامساعدی دارند دست به کار می‌شوند.

کار کودکان حقیقتی تلخ و انکاناپذیر است، کاری که در بستر اجتماعی و اقتصادی شکل گرفته، ماهیت یافته و حتی مشروعیت می‌یابد. کودکی که کودکی‌اش بازیچه شرایط نامطلوب خانواده و اجتماعی است که باید در آن موجودیت یابد.

دزدی، اعتیاد، سوء استفاده جنسی، جدایی از کانون خانواده و… از جمله بازتاب‌های ناشی از کار کودکی است که ناگزیر به ورطه کار و خیابان کشیده می‌شود و تنها پیامدش آفرینش آسیب‌های اجتماعی در بطن جامعه است.

منبع: خبرگزاری تابناک