سلامت اجتماعی عصای نامرئی افراد معلول

عیاسعلی یزدانی
عیاسعلی یزدانی

سلامت، یک بار حدود ۷۰ سال پیش تعریف شد و در باره آن گفتند که سلامت هم نبود بیماری است و هم گرایش به رسیدن به انتهای خوشحالی. این تعریف آرام آرام شاخ و برگ یافت و در نظر محققین و مصنفین، خوش آمد.

این خوشامد تا به آنجا انجامید که برای سلامت ابعاد متعدد در نظر گرفتند و از سلامت جسم شروع کردند و به سلامت روان و روح و اجتماع و این اواخر به ابعادی مانند معنویت و غیرو رسیدند. ما که جامعه را بیشتر رصد می کنیم، همه چیز تعاریف را از منظر اجتماعی و گاهی روانشناختی اش بیشتر می طلبیم. لهذا به دنبال تعریف سلامت اجتماعی رفتیم و به نکته جالبی در تقاطع تعریف سلامت اجتماعی و شرایط عدالت اجتماعی، خاصه عدالتی که در باب کنارهم زیستیِ افراد در همه تفاوتهایش (diversity) اش رسیدیم. اول جرعه ای از تعریف سلامت اجتماعی:

مطابق تعریف سازمان جهانی بهداشت، “بُعد اجتماعی سلامتی شامل سطوح مهارت های اجتماعی، عملکرد اجتماعی و توانایی شناخت هر شخص از خود به عنوان عضوی از جامعه ی بزرگتر است. به طور کلی از دید سلامت اجتماعی هر کسی عضوی از افراد خانواده و عضویک جامعه ی بزرگتر به حساب می آید و بر شرایط اقتصادی و اجتماعی و رفاه “تمامیت شخص” در رابطه با شبکه ی اجتماعی، توجه می شود”

از مسیر دیگر، معلولیت و افرادی که در این طبقه بندی قرار گرفته اند و مطابق اظهارنظر احدی از احباء، نه معلول یا ناتوان که تنها “متفاوت” اند، را می پاییم و به عین بصیر شهادت می دهیم که نامردمانی اند این اعضای “غیرمتفاوت” جامعه. راه می سازند و می گویند برای همه ساخته اند از جیب همه می رود و لیکن عده ای که متفاوت اند نمی توانند به طریق متفاوت از آن گذر کنند. در این تقاطع که لختی تأمل می کنی به نکهاتی برمی خوری تماشاکردنی.

من جمله: همه التزام عقلی و زبانی به سلامت اجتماعی نشان می دهیم و لاجرم انتظار می رود که “سطح مهارتهای اجتماعی، عملکرد اجتماعی و توانایی شناختمان از خود” در ما بهینه باشد. تعریف را با واگنی از “همه عضو یک قایقیم” و “عضو یک جامعه ایم” و “در قالب یک شبکه اجتماعی هستیم” و از این جنس حروف می رانیم و می سازیم و در عمل، عده ای را به خیابانها و پیاده روهایمان “راه” نمی دهیم! قصد غر سرایی ندارم و از این سبک نوشتن که دلخوری برجای بهشتن را می زاید و بس تا حد تنفر زاویه دارم.

خودم هم دستکم تا به اینجای وجود، مطابق “تعاریف” و ملاکهای موجود چندان “متفاوت” ارزیابی نمی شوم. بنای حمایت و دلجستن از گروهی یا فرقه یا عده ای را هم ندارم فقط قصدم در میان نهادن چیزی است با شما که در میانه تقاطع مذکور می بینم. هله ای دوستان که اگر و فقط اگر هر دو این جاده ها و همه جاده هایی از این دست، دقیقا به یک چارراه تبدیل می شدند و نه تنها چهار راه.

من به ضرس یا هر چیز دیگری که از آن بوی قطعیت برآید اعلام می کنم که جامعه اگر بتواند تنها از لحاظ اجتماعی سالم باشد می تواند بی تمرین و بی مناقشه عصای بیرنگی باشد برای اعضای متفاوت و ایضا غیرمتفاوت آن. یعنی چه؟ چشم فرارانید تا بنویسم. حتما شما هم که در این دیار زندگی می کنید از ریسمان هایی که نامرئی اند و به طریق مشابه سقفهایی که گویی بی ستون برجای شده اند و حالی که ستونشان نامرئی اند شنیده اید.

از این سنخ تعابیر در ادبیات عرفانی، مذهبی، شعری و سایر انواع و اقسام ادب ما فراوان اند. عاشقان زبان بسته ای که با رسن نامرئی از پی معشوقکان نامرد، به هر سوی روانند و یا شاگردانی که در پی استاد در پی نمره ای دوانند و گاهی قلمهایی که معجزه آسا در وصف یک بزرگ شده، خود را فرسوده می شوند و قس علی ذلک. جامعه سالم، اگر به تشخیص همراه با اتقان، سالم باشد یعنی مردم در آن دیگر حتی با “تفاوت”هایشان طبقه بندی نمی شوند؛ گروه بندی می شوند اما طبقه بندی نه. جامعه سالم، اعضایش را وامی دارد که دست همدیگر را بگیرند وقتی یکی از ایشان دستی ندارد و جملگی پابه پای هم راه می روند حتی اگر عده ای از آنها پای رفتن ندارد. مردم یک جامعه سالم جاده ها را برای همه می سازند، تنها به این دلیل که چشم در چشم شدن با هم را حرمت می نهند حتی اگر به نظر برسد که عده ای چشمی برای دیدن ندارند.

القصه، مردمان جامعه ای که همه ی خود را سالم می خواهند و نه فقط جسم یا روان یا معنویتشان را می دانند و علی القاعده، می خواهند که پذیرش اجتماعی، همدلی اجتماعی، مشارکت اجتماعی، رضایت اجتماعی و سازگاری اجتماعی را به حد وسع و چه بسا کمال، اکتساب کنند و با هم برخوان پهنه قایقشان بنشینند و بخوانند “ما همه سوار بر یک کشتی هستیم”

عباسعلی یزدانی

رئیس کارگروه تخصصی مددکاری اجتماعی و سکونتگاههای غیر رسمی انجمن