ملاقات با سازقان زندانی(گزارش نشست تخصصی انجمن)

ملاقات با سارقان زندانی
گزارش «اعتماد» از ندامتگاه تهران بزرگ و همایش انجمن مددکاری

 

عکس: مسعود زارعی

    در آهنی سیاه رنگ، کشویی بود. به کندی قدم های محکومی که قرار است حکم حبس ابد خود را از دستان قاضی بگیرد، روی ریل به عقب کشیده شد و ساختمان یک طبقه زندان با نمایی از آجرهای مایل به سرخ، شیشه اتوبوس را پر کرد. ساختمان مثل یک نعل، در دل بیابانی خفته بود که تا دوردست هایش، تا جایی که چشم توان گردش داشت، خالی و بدون کمترین سایه و پوشش بود. همین برهنگی، اگر به چشم تمام آنهایی که راهی سپری کردن دوران حبس خود در ندامتگاه «تهران بزرگ» بودند می آمد، باید انگیزه فرار را در همان ماشین های مخصوص اعزام جا می گذاشتند. ندامتگاه، حدود ۵۰ کیلومتر بعد از عوارضی اتوبان تهران – قم و در جاده چرمشهر بود و از اردیبهشت ماه امسال که پذیرش را شروع کرده بودند تا روز پنجشنبه که انجمن مددکاری اجتماعی ایران اجازه پیدا کرد از زندان بازدید کرده و دومین نشست تخصصی ماهانه خود را با موضوع «مددکاری اجتماعی در زندان ها و خدمات اجتماعی تخصصی مورد نیاز زندانیان و خانواده هایشان» برگزار کند، به گفته اصغر فتحی، رییس ندامتگاه، بیش از هفت هزار سارق مرد بالای ۱۸ سال که ساکن استان تهران بودند، برای گذراندن دوران محکومیت خود به این زندان منتقل شده بودند: سارقانی که هیچ سابقه یی از سرقت مسلحانه در کارنامه خود نداشتند. این نخستین اطلاعاتی بود که رییس زندان در اختیار تیم بازدید کننده قرار داد: زمانی که مقابل ورودی ساختمان ایستاده بودیم و باد تند و خنکی که می وزید، در گوش هایمان موج می انداخت. باقی آنچه می خواستیم بدانیم را در حین ورود، بازدید از حیاط ویژه هواخوری و ورود به اندرزگاه شماره یک شنیدیم و فهمیدیم که در این زندان، هیچ یک از زندانیان پول نقد همراه ندارند و تمام خریدهای شخصی با کارت اعتباری انجام می شود و همراه داشتن پول نقد، تخلف است. تمام پنجره ها با میله های قطور محصور شده بود. می دانستیم که ذات چنین فضایی، وقتی تابلوی «ندامتگاه» بر سردر آن نصب می شود، همین بست و بند را ایجاب می کند اما باز هم یادمان نمی رفت که در مقابل هفت هزار مردی که محکوم به حبس هستند و از روز قبل هم می دانستند که قرار است تیمی از کارشناسان و مددکاران به بازدیدشان بیایند، ما «آزاد» هستیم. مایملکی که بهایی بیش از ارزش تمام سرقت های آنها داشت. رییس زندان، فتحی در بدو ورودمان اعلام کرد که ورود خانم ها به بند ممنوع است و در صورت گفت وگوی سایر اعضای تیم با زندانیان، آقایان باید توجه کنند که یک زندانی را محور قرار ندهند زیرا این اتفاق برای زندانی مشکل ساز خواهد بود.
   
    بند ۱۸ تا ۲۵ سال جدا بود
    فتحی گفت که بند مردان ۱۸ تا ۲۵ سال جداست و تعداد زندانی هایش هم روزبه روز در حال افزایش است. ما نجوای سیدحسن موسوی چلک، رییس انجمن مددکاری اجتماعی ایران را با یکی از اعضای تیم شنیدم که می گفت: «کل پرونده های قضایی هند یک میلیون و ۲۰۰ هزار فقره است اما در ایران حدود ۱۳ میلیون پرونده قضایی داریم. زندان باید باشد اما عناوین مجرمانه باید اصلاح شود.» در این زندان تازه تاسیس، هنوز بخش بستری وجود نداشت. رییس زندان گفت که در صورت لزوم، زندانیان برای بستری به بیمارستان فیروزآبادی یا هفت تیر منتقل می شوند. هر دو بیمارستان، شهرری بود و حدود نیم ساعت با زندان فاصله داشت.
   
    هر روز، ۵۵ محکوم وارد می شوند
    به گفته فتحی، ندامتگاه تهران بزرگ روزانه پذیرای ۵۵ محکوم است: محکومانی که مرتکب سرقت شده اند. اما در مقابل این حجم ورودی، حدود نیمی از آنان رسوب می کنند زیرا خروجی روزانه زندان، حدود ۳۲ نفر است.
   
    آنها قربانی جامعه هستند
    موسوی چلک، در همایش «مددکاری اجتماعی در زندان ها و خدمات اجتماعی تخصصی مورد نیاز زندانیان و خانواده هایشان» که پس از بازدید از یکی از بندهای محکومان برگزار شد، سخنان خود را با این اشاره آغاز کرد که «بسیاری از این زندانیان، خود هم قربانی هستند. ما نسبت به دیگران مسوولیم. باید حس مسوولیت داشته باشیم و حس وطن دوستی داشته باشیم.»
    دکتر انور صمدی راد، سخنران دیگر این همایش بود که سخنان خود را با طرح یک سوال آغاز کرد: «چند سال قبل تحقیقی در یک استان انجام دادم که ۲۳ زندان داشت و سن اکثر محکومان هم بسیار پایین بود. از محکومان سارق سوال می کردم که آیا سابقه سرقت در خانواده داشته اند اما پاسخ همه آنها منفی بود و اتفاقا، از جمع ۳۰۰ نفری محکومان سرقت، هیچ سابقه خانوادگی وجود نداشت بلکه دارای پدرانی زحمتکش و کارگر بودند و خانواده یی شش یا هفت نفری داشتند. هنوز هم نتوانسته ام به این سوال پاسخ بدهم که چرا این افراد دست به سرقت می زدند در حالی که هیچ مشوق خانوادگی ای نداشتند. ما مددکاران می توانیم تعبیرهایی درباره زندان و دانشگاه داشته باشیم. یک تعبیر می تواند این باشد که باز شدن هر دانشگاه به منزله بسته شدن یک زندان است، البته در کشور ما این اتفاق نیفتاده و با وجود افزایش تعداد دانشگاه ها، تعداد زندانی و زندان هایمان هم افزایش یافته است. از سوی دیگر، می بینیم که بسیاری از دانشجویان، بعد از فارغ التحصیلی دیگر سراغی از دانشگاه شان نمی گیرند در حالی که زندانیان ما در هر بار دستگیری دوباره، با دانش بیشتر و جرم سنگین تر وارد زندان می شوند که چنین آسیبی برای زندانی، خانواده او و جامعه بسیار تهدیدآمیز است. خواسته ما مددکاران این است که یک زندانی، دیگر بازگشت دوباره یی به زندان نداشته باشد نه آنکه با جرم سنگین تری به زندان بازگردد.» سید کمال موسوی که از سال ۵۴، کارورزی خود را در زندان قصر آغاز کرده، تایید کرد که «آمارها، نشان از افزایش تعداد زندانیان در ایران دارد در حالی که مددکاران اجتماعی، توانمندترین افراد برای تغییر مثبت و ایجاد ارتباط بین زندانی آزاد شده و جامعه هستند زیرا مددکار اجتماعی شاغل در زندان باید در این زمینه فعال باشد که یک زندانی در کدام مرحله از زندگی دچار اختلال و مشکل می شود که با دریافت نتیجه مثبت از این پیگیری، تغییر زندانی در مسیری که منتهی به بازگشت به جامعه و تنبه از جرم شود کار دشواری نخواهد بود.»
    دکتر کاظم قجاوند، مددکار اجتماعی، نیز با اشاره به لزوم تشخیص مشکلات خانواده زندانیان از سوی مددکاران اجتماعی و تلاش برای رفع این مشکلات گفت: «مددکار اجتماعی باید گوش و چشم سوم داشته باشد تا چیزهایی را که بقیه نمی بینند و نمی شنوند ببیند و بشنود. سال ۷۶ که مددکار اجتماعی در زندان بودم، همسر یک زندانی با کودک شیرخوارش برای ملاقات همسر آمده بود. هیچ اتاقی برای شیر دادن بچه وجود نداشت و زن مجبور شد در مقابل نگاه سایر زندانیان، به کودکش شیر دهد در حالی که شوهر دچار این تنش بود که سایر هم بندانش هم شاهد شیر دادن همسر او هستند. در همان زندانی که شیشه اتاق مددکاری هر روز وسط زندانیان شکسته و خرد می شد، به رییس زندان پیشنهاد دادیم که اتاقی برای مادر و کودک ایجاد شود. شاهد بودم که فرزندان زندانیان از تحمل ساعت هایی که باید برای ملاقات با پدر انتظار می کشیدند، کلافه می شدند و به رییس زندان پیشنهاد تجهیز یک اتاق با چند اسباب بازی برای کودکان دادم. این وظیفه من بود چون من چشم سوم بودم.»
    قجاوند با اشاره به سختی هایی که خانواده زندانیان برای رسیدن به ندامتگاه تهران بزرگ و ملاقات با خانواده شان متحمل می شوند، گفت: «ظاهرا از ایستگاه متروی کهریزک، ون هایی برای انتقال خانواده زندانیان با دریافت سه هزار تومان هزینه حاضر است اما من به عنوان یک مددکار باید یک بار این مسیر را همراه خانواده زندانیان تجربه کنم و از آنها بپرسم که آیا برای پرداخت این رقم با مشکلی مواجه نیستند؟»
    قجاوند با اشاره به اینکه با وجود فعالیت ۸۰۰ مددکار در زندان های کشور، فقط ۴۰ نفر از آنها مدرک مددکاری اجتماعی دارند، از نبود جایگاه واقعی مددکاری در زندان های ایران انتقاد کرد و تاکید داشت که «مددکاری باید به قلب تپنده سازمان زندان ها تبدیل شود».وی با ذکر خاطره یی در باب فقدان جایگاه تعریف شده برای مددکاران در زندان، از مددکاری یاد کرد که وظیفه آمپول زدن به مددجویان هم بر عهده او گذاشته شده بود.
    دکتر صمدی هم با تاکید بر اینکه «زندانی، انسانی مثل ما است و نباید او را مجرم بالفطره بپنداریم» یادآور شد: «یک زندانی سه دوره زندگی دارد: قبل از ورود به زندان، دوران محکومیت و پس از ترخیص. مددکار نباید صرفا بر دوره محکومیت مانور بدهد بلکه باید بین این سه فرآیند تعامل ایجاد کند. مددکار موظف است درباره وضعیت خانوادگی زندانی تحقیق کند و بداند که او پس از آزادی به کدام سطح از جامعه بازمی گردد. در حالی که اکثر زندانیان ما از قشر محروم و فقیر جامعه هستند، بعد از آزادی هم به همان جامعه بازمی گردند. مددکار باید برای استخدام و ایجاد اشتغال به زندانی کمک کند در غیر این صورت او با جرم بزرگ تری به زندان بازخواهد گشت. برای محکومی که حتی مناسبی برای زندگی ندارد و حتی پس از آزادی، ارزش افزوده محلی که خانه اوست به صفر می رسد، مددکار باید تلاش کند خانه یی در شان او پیدا شود. متاسفانه تغییر بسیاری از شرایط در اختیار مددکار نیست اما باید تلاش او بر این باشد که محکوم، مرتکب عمل مجرمانه مجددی نشود زیرا هزینه اداره زندان ها از پول من و شما تامین می شود. پس کاهش یک زندانی به معنای کاهش این بار هزینه یی خواهد بود.»
    
    
 روزنامه اعتماد، شماره ۲۴۴۲ به تاریخ ۲۴/۴/۹۱، صفحه ۱ (صفحه اول)