یادآوری “قانون جامع … معلولیت” به آموزش و پرورش

قانون جامع حمایت از حقوق معلولان در سال ۱۳۸۳ تقدیم مجلس شورای اسلامی شده بود به شورای نگهبان رفت اما به دلایل عدم تأمین مالی و ضمانت اجرایی و به دلیل نهایت مهرورزی و عدالتورزی دو دولت از آن شورا به این مجلس برنگشت و ده سال به مانند یک روح سرگردان و به صورت آماده به کار (معادل فرهنگستانی Standby) ، در مجلس شورای اسلامی خاک غربت می خورد که در سال ۹۴ با کالبدی نسبتا تازه و با تغییر “معلولان” به “افراد دارای معلولیت” مجدد حیات یافت. این حیات البته ابتدا در هیات دولت رخ داد و در قالب بخشنامه هایی تنظیم شد تا در بند بند این قانون پیشنهادی بر حقوق، نیازمندیها و توانمندیهای افراد دارای معلولیت تأکید شده و از این حیث یکی از قوانین مترقی کشور در دهه های اخیر محسوب می شود. هر چند در فاصله این ده سال ما قانون قدرتمند دیگری که ناظرین بین المللی هم دارد را طی کردیم و این قانون اگر وضع حقیقی معلولین را ارتقا نداد دستکم مفاهیم و ترمهای انسانگرایانه ای را به ادبیات مسئولین و فعالان این حوزه اضافه کرد.
یکی از نوآوری ها و توسعه هایی که در این قانون جامع اتفاق افتاده، ماده ۴۵ قانون است. البته من هرگز فلسفه این همه جامعیت خواهی (codification) را درک نکردم. اینکه چه اصراری هست با وجود این همه ظرفیت قانون گذاری و رویه رایج قانون گذاری انبساطی در کشور، عناوین “جامع” و “تحول” و “همه جانبه” و امثال آن را بر نام قانون اضافه کنند تا مگر دیگر حرف و حدیثی برای پیشنهاد قانون جدید به میان نیاید و رفع تکلیف شود. این “همه چیزی” این سالها بسیار رایج شده و من دلیل این اصرار را نمی فهمم. به هر روی، در این ماده به یک نکته اساسی نگرشی کمی توجه شده که در این قحطسالی فرهنگ سازی، این خود اندازه زیادی است. در این ماده به لزوم آموزش کودکان در مدارس درباره ماهیت معلولیت، لزوم آموزش نشانه ها و علایم و درمانها و خلاصه ورود دانش آموزان به دنیای معلولیت تأکید شده است. این یک نکته کلیدی است. همگان میدانیم که جامعه توسعه یافته از کره دیگر نمی آید بلکه توسعه مستلزم آموزش و تربیت است. یکی از ارکان توسعه هم توجه به تفاوتها در میان انسانهاست. این آموزش و تربیت هم در سنین بزرگسالی و در فضای پرهیاهوی کار و پول و مشغله های روزمره چندان میسر نیست. ضمن اینکه فرد بزرگسالی که سالها رقابت برای ماندن را یادگرفته و آموخته باشد که معلولیت یا از مظاهر قهر خداست و لاغیر و یا کسی که معلول شده است لابد مراقب خود نبوده و این به من ربط ندارد بلکه مجازات بی توجهی خود را می کشد برای چنین کسی دشوار است که افکار و باورهای خود را به آسانی تغییر دهد و نیاز به استراتژیهای پیچیده آموزشی و تبلیغاتی دارد و آنهم به نوبه خود نیازمند یک اراده قوی از جانب سیاستگذاران اجتماعی است.
52987623_49814536cfdcd
اما دانش آموزان در دوره شکل گیری شخصیت خود هستند و این فرصت را هم معلمین و هم خود دانش آموزان دارند که نگاهشان را نسبت به گوناگونی انسانها شکل دهند. انسان در کودکی اهمیت چندانی به تفاوتها نمی دهد و این جامعه پذیری و القائات بزرگسالان است که به آنها در تقسیم کردن و دسته بندی کردن انسانها جهت می دهد. اگر در مدرسه فرصت همیاری به کودکان داده شود و به آنها آموزش داده شود که فرد دارای معلولیت لزوما فرد ناتوانی نیست هرچند در انجام برخی فعالیتهای رایج محدودیتهایی داشته باشد به احتمال زیاد در بزرگسالی مرزبندی ها را کمرنگ تر خواهد کرد. در زمانه ای که معلولیت دیگر به عملکرد دست و پا وسر و سایر اجزاء بدن و روان برنمی گردد بلکه با طیفی به نام معلولیت مواجهیم و با این تعبیر همه انسانها از جنبه ای دارای معلولیت محسوب می شوند، آموزش این نگرش چندان دشوار نیست. ولی یک مانع عمده در راه این آموزش وجود دارد که در قانون جامع به راحتی نمی توان آن را گنجاند. چه کسی قرار است به کودکانمان این نگرش را آموزش دهد. معلمانی که گاهی حتی خود یک فرد معلول را از نزدیک هم ندیده اند و بعضاً چنان گارد بسته ای نسبت به آنها دارند که حتی اجازه بازی فرزندشان با یک کودک معلول را نمی دهند؟ قانون جامع حمایت از حقوق معلولین چه سازوکاری برای اصلاح معلمانی دارد که قرار است نسل بعد را بدون مرزبندی بسازند؟
ذات نایافته از هستی بخش کی تواند که شود هستی بخش
کدام وزارتخانه یا سازمان متعهد می شود به معلمان آموزش دهد آنهم با آن پیچیدگی که آموزش بزرگسالان دارد؟ کدام بودجه برای آموزش مدرسین قرار است تخصیص یابد؟ قطعا می توان یافت معلمان و مدیرانی که با مهر و اعتقاد مثال زدنی و بی هیچ چشمداشتی هم در پی آموختن اند و هم آموزاندن و خود می سوزند تا دیگران را راه نشان دهند. همه ما در مقابل این قشر زحمت کش سر تعظیم فرو می آوریم. اما واقعیت را هم باید دید. فارغ از اینکه اصلا چنددرصد از جامعه پذیری کودکان امروزمان متأثر از مدرسه است و جدای از اینکه مدرسه تا چه اندازه در تربیت کودکان با دنیای جریان ساز مجازی یارای رقابت دارد، با وضع کیفی که در نظام آموزش وپرورشمان (و نه فقط درس و مدرسه) می بینم بعید می دانم که با وضع رایج که اولیاء مدرسه هامان دغدغه معاش دارند و در حین مدرسه به شغل دوم و سومشان می اندیشند و هنوز تحولات عظیم مقررات تحول در آموزش و پرورش (نوع دیگری از جامعیت) را نتوانسته اند هضم کنند بشود امیدی به تغییر نگرش دانش آموزان داشت. امیدوارم این برنامه و قانونهای دیگری از این دست که قرار است قانون بشوند ضمن لازم الاجرا بودن تنها به گزارشها و مستندات صوری منتهی نشوند و به تغییر در کیفیت زندگی افراد دارای معلولیت بیانجامد.

عباسعلی یزدانی
عضو هیات مدیره انجمن مددکاران اجتماعی ایران
مجله پیک توانا