منطق و احساس در پرونده «ستایش

ماجرای قتل «ستایش قریشی» تأسف عمیق هر شنونده‌ای را برمی‌انگیزاند. این رخداد ناخوشایند را از دو منظر می‌توان ارزیابی کرد. اول اینکه آزار جنسی انجام شده توسط نوجوان ١٧ساله است و دوم قتل ستایش، پس از کودک‌آزاری اتفاق افتاده است. از منظر نخست، وقوع کودک‌آزاری موضوع جدیدی نیست و با استناد به آمارهای منتشر شده جهانی می‌توان یادآور شد که روزانه با پدیده کودک‌آزاری در تمامی کشورهای جهان، مواجه هستیم. در این میان، کودک‌آزاری جنسی حساسیت برانگیزتر است و مردم نسبت به آن واکنش بیشتری نشان می‌دهند، اغلب این حساسیت‌ها نیز به خاطر نوع کودک‌آزاری است که توسط کسانی صورت می‌گیرد که عموماً از آشنایان فرد آزاردیده هستند. در این واقعه هم ما شاهدیم که همسایه کودک او را شناسایی و مورد آزار قرار داده است. متأسفانه پژوهش‌ها نشان می‌دهند که آشنایان نقش پررنگ‌تری در کودک‌آزاری جنسی دارند. همچنین این فرد آزاررسان، خود، نوجوانی است که در سن بلوغ می‌باشد و در این سن غریزه جنسی، بر دیگر غرایز غالب است تا حدی که اگر کنترل روانی نیرومند و آموزش‌های لازم از جانب خانواده و جامعه منتقل نشده باشد، بسیاری از رفتارهای آدمی را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد. متهم به قتل این پرونده هم در شرایطی قرار داشته که درصدد تجربه جنسی بوده و متأسفانه از مخاطرات رفتار ناشایست خود آگاهی کافی نداشته است. نکته مهم دیگر آن است که متهم در لحظه ارتکاب قتل، اصلاً به ملیت افغانستانی ستایش فکر نمی‌کرده و فقط تحت فرمان غریزه جنسی مرتکب کودک‌آزاری و قتل شده است. بنابراین، برجسته کردن ملیت کودک جان‌باخته در این حادثه، منطقی نیست و صرفاً به برخی تنش‌های بی‌پایه میان دو ملت دوست و برادر دامن می‌زند که در سال‌های سختی و خوشی کنار هم زیسته‌اند و در شادی‌ها و غم‌های یکدیگر شریک بوده‌اند تا حدی که ایرانیان زیر فشارهای اقتصادی هم در حد توان خود، هرگز میزبانی از همسایگان افغانستانی خویش را فراموش نکرده‌اند و در مجموع کوشیده‌اند شرایط مناسبی برای میهمانان افغانستانی‌شان فراهم کنند. در این میان، جرایمی هم توسط شماری از افغانستانی‌های مقیم ایران اتفاق افتاده و حتی تعدادی از ایرانیان در زمره جان‌باختگان یا آسیب‌دیدگان این جرایم بوده‌اند، اما هرگز، قانونگریزی و حتی جنایات معدود مجرمان افغان را به حساب ملت افغانستان ننوشته‌اند. بنابراین، همان منطق ایجاب می‌کند این جرم که توسط نوجوانی رخ داده، همانند جرمی فردی تلقی شده و تلاش نشود با برجسته‌سازی ناروای ملیت قربانی مظلوم، تنشی میان دو ملت دوست پدید آید. بر هر ناظر منصفی مشخص است که جنس موضوع؛ انتقام از قوم و قبیله و کشوری نیست که نیاز باشد در واکنش به آن، تحصن و فضاسازی تبلیغی صورت گیرد. این پرونده، مشابه سایر پرونده‌های دیگر است و باید به دستگاه قضایی فرصت داد که حکمی منطبق با قانون درباره متهم صادر کند. باز باید تأکید کرد که اصل ماجرا تأسف بار و دلخراش است اما احساسات نباید به عاملی برای بروز رفتارهای هیجانی تبدیل شود.

منبع: روزنامه ایران