مدیریت بحران، فرایندی است نه موقعیتی

کشور ایران یکی از خطرپذیرترین کشورهای جهان محسوب می شود که این خطرپذیری و خطرآمیزی نه تنها از حیث جغرافیا که از آن مهمتر به لحاظ اجتماعی است. به این معنی که اگرچه مطابق منابع و اطلاعات موجود، بیش از ۳۰ نوع از ۴۱ نوع بلایای طبیعی واقع شده در زمین در محدوده جغرافیایی کشور ایران یا ندرتاً و یا مکرراً اتفاق افتاده است. در سالهای اخیر، تعداد، شدت ، تنوع، گستره و همچنین پراکندگی جغرافیایی وقوع بلایای طبیعی در ایران بیشتر شده و انتظار منطقی این است که مدیریت بلایای طبیعی جزو اولویت های اول کشور قرار گرفته باشد. اما ظواهر و نتایج امر گویای چیزی خلاف این انتظار است. به نظر می رسد دلایل روشنی برای این اولی نبودن بشود برشمرد که از جمله آنها، اینهایند:

  1. بر خلاف تصور رایج برخی مدیران، مدیریت بحرانها بعد از و حتی حین وقوع بحران نیست بلکه برنامه ریزی و مدیریت اساساً فرایندی است و نه دفعتی و موقعیتی. لذا مدتها پیش از وقوع واقعه باید به فکر علاج آن بود. آنچه منابع موجود بیان می کنند، در مراحل چهارگانه تیپیکال مدیریت بحران، سومین مرحله متعلق به پس از وقوع است و پیش از آن دو مرحله پیشگیری و از آن مهمتر، “آمادگی” قرار دارد که عموماً مغفول می افتد و به دلیل این بی توجهی، ده ها سال است که بحران می آید و بحران زده می شویم و به دلیل طی نکردن مراحل پیش از وقوع و در نتیجه نوپا بودن چرخه پروژه های مقابله ای برای هر دفعه به شدت هیجان زده و غافل گیر می شویم و کمی با هم “تقصیر بازی” می کنیم و بعد اغمازده می شویم و می رویم تا بحران بعدی و همین چرخه عجیب و غیرعقلانی سالهای سال است که تکرار می شود.
  2. مرحله آمادگی و پیشگیری بسیار زمان بر است و  اساساً انجامِ کارِ زمان بر، به خودی خود نیازمند نهادینه سازی برخی خصال است و آن خود مستلزم آموزش است و آموزش هم نیازمند رنج است که عموما در ایران نبوده و بعید است دستکم در آینده نزدیک خصالی از این دست آموزانده شود. این نقیصه هم در میان عموم مردم مشاهده می شود و هم در خواص. “طبیعی است” که “رنج نابرده کسی راه به جایی نبرد”.
  3. باید نخست تمرین کرد و تمرین، گروه مدیریت بحران را در مراحل و درجات مختلف قوی می کند. گروه قوی در زمان وقوع بحران کمترین لطمه را می خورد، انرژی محدودتری مصرف می کند و هم فضای کار یاورانه را شادتر می کند و هم بحران زدگان را آرامتر می کند. به قول معروف: “برو قوی شو اگر راحت جهان طلبی”. تمرین های جامعه در سطوح مختلف اگر جدی نباشد در زمان وقوع واقعه تیم ها نمی توانند کار جدی بکنند. این که فی المثل در مدرسه، مانور بگذاریم و با شوخی و خنده کار را جلو ببریم و شعارگونه هم حرف بزنیم و هم کار کنیم و فقط گزارش بدهیم در مواقع بحران گریه ها خواهیم کرد.
  4. مردم باید مدیران را دائما در صحنه ببینند. در جامعه ای که مدیران به محض مدیر شدن ناپدید یا دست نایافتنی می شوند یا دستکم ارتباط مستقیم شان با مردم را دریغ می کنند و رسانه های مختلف می شوند ابزار اصلی و ارجح ارتباطی و این ارتباط یک سویه به مرور مردم را به حسن نیت مدیران بدبین می کند. در جوامع مختلف، این اتفاق در دوران صلح و آرامش و شرایط غیربحرانی اتفاق بیفتد و مردم مطمئن شوند و حس کنند که مدیران، وضعیت موجود را می شناسند. در غیر این صورت بخش زیادی از انرژی در زمان وقوع بحران، صرف اثبات حسن نیت ها خواهد شد و زمان ارزشمند فرایند مدیریت بحران، زائل می شود.
  5. مدیریت بحران برعهده مدیر به تنهایی نیست. بلیه های طبیعی که در سالهای اخیر در غرب و شمال غرب و جنوب غرب رخ داده اند به خوبی به ما نمایانده اند که به همان اندازه که واگذاردن بلازدگان به حال خود خطرناک است، واگذاردن بحرانها به مدیران هم اثربخشی فرایندهای مدیریت بحران را به خطر می اندازد. در حقیقت بحران تنها در شبکه ای از اقدامات از جانب “همه ذینعفان” کنترل خواهد شد.
  6. مدیریت امور در زمان بحران به شدت وابسته به سرمایه اجتماعی است. سرمایه اجتماعی مانند سایر گونه های سرمایه، یک شبه ایجاد نمی شود و نیازمند اقدامات طولانی مدت است. همانگونه که در بند قبل گفته شد برای مهار بحران، همه باید مشارکت کنند (پرهیز از تقصیر بازی) و برای جلب مشارکت باید مطمئن بود که مردم به هم و به حاکمان و حاکمان به مردم و حاکمان به هم اعتماد دارند و این مولفه دوسویه خود به خود به تعلق اجتماعی منجر خواهد شد. شادی عقلانی و احساس مشارکت عمومی در “همه” امور و زمان های مختلف و نه در شرایط استریلیزه و موقعیت های خاص، یکی از آسانترین ابزارهایی اند که در مواقع بحران می توانند معجزاتی بیافرینند.
  7. شرایط اقتصادی بد در بندبند جامعه اثرگذار است. پرخاشگری، فرافکنی، از دست دادن تمرکز بر کار، بیکاری و دلالی محوری از جمله عواقب خطرناک اجتماعی ناشی از شرایط اقتصادی ناموزون است. اما از همه آنها مهمتر، روی گرداندن از ارزش کار و تلاش و تنفر از ایجاد کنندگان شرایط موجود (اعم از عاملان واقعی یا پنداشته شده) است. مردم در شرایط اقتصادی بی ثبات و ناموزون دچار نارضایتی می شوند و این به خودی خود کاهش سرمایه اجتماعی را به دنبال می آورد. گاه گاهی (در زمان آرامش) لازم است که حال مردم خوب شود. اینکه در ساعاتی پس از وقوع بحران چند اتفاق خوشایند بیفتد خوب است اما باید دقت کرد که اساساً امور اجتماعی اموری مزمن اند و شادی های لحظه ای کفاف بحران های شدید را نمی کنند.
  8. یکی از ضعفهای آموزش، تمرکز بر آموزش های رسمی به آدم های رسمی است. در دنیای امروز که به واسطه حضور در دنیای مجازی، رفتارها از حالت رسمی آرام آرام فاصله گرفته است اینکه حرفهای رسمی و غیرقابل فهم برای عموم با ابزارهای به شدت رسمی بزنیم به همان اندازه باور ناپذیر است که ادعای “فراوانی” در زمانه “کمبودهای ملموس” و ادعای “شاد بودن عمومی” در زمانه “افسردگی فراگیر”. مادامی که سبک آموزش، مسیر آموزش و محتوای آموزش از رسمیت خارج نشود، تلاش و هزینه برای آموزش، همانا آب در هاون کوفتن است. امروز روز اگر از ابزار قدرتمند تکنولوژی و دنیای مجازی غیررسمی و زبان غیررسمی و عکس آمیز و فیلم آمیز استفاده نشود، بعدها عکس و فیلم مویه هایمان در همان فضای مجازی دست به دست خواهند شد.
  9. یکی از دلایلی که معتقدم فرهنگ امروز ما “فرهنگ سهل انگار” است، این است که جزئیات برای عموم و خواص، چندان ارزشمند تلقی نمی شوند. به تعبیری، جزئیات در شأن ما پنداشته نمی شوند. حرف های کلی، اقدامات کلی، گزارش های کلی و کارهای بزرگ و چشم گیر و از این دست کلی ها و بزرگ ها بلای جان مدیریت در همه ابعاد زندگی ایرانی هاست. این در حالی است که بحران ها را جزئیات تبدیل به بحران می کنند. سنگ های بزرگ را به راحتی می توان جمع کرد اما نارضایتی بلادیدگان از جمع آوری سنگهای بزرگ نیست از سنگریزه های انبوه است. اما علاقه به انجام کارهای بزرگ و گزارش پرکن مانع از دیدن جزئیات و برنامه ریزی برای رفع آنها می شود.
  10. مستندسازی و درس آموختن از موفقیت ها و شکست های یک واقعه به نفع پرهیز از غافلگیری در مواقع مشابه آینده نقطه ضعف مهمی است که برای کشوری که هرچندماه یک بار یک بلیه طبیعی یا بشرساخت جدی را تجربه می کند از هر چیزی حیاتی تر است. انبوهی از پژوهش های استفاده نشده و کوهی از گزارشهای بی رجوع، فضای کتابخانه ها و رایانه های کشور را فراگرفته است در حالیکه این سرمایه ها، در درازمدت قابل نگهداری نیستند و به زودی شرایط تغییر می کنند و یافته های امروز ممکن است به کار شرایط سالهای بعد نخورد. اگر تولید امروز، امروز استفاده نشود اتلاف انرژی و هزینه خواهد بود.
  11. نهایتا نکته ای که سالهاست جا را برای کار درست، تنگ کرده است: “ترین بودن”. سالهاست که دو نکته تبلیغاتی خطرناک، جامعه را از ارزش ها و مأموریت ها دور می کند. اولین بودن، بزرگ ترین بودن، برترین بودن، بی نظیر بودن، قدیمی ترین بودن، جدید ترین بودن، مدرن ترین بودن و … مساوی خلاقیت قلمداد می شود و گاهی آنقدر ارزشمند می شوند که صاحبان این ترین ها حاضر می شوند از ازرشهای اساسی خود صرف نظر کنند و اخلاق را کاملا تحت تأثیر منفی خود قرار دهد. البته، حرف درستی است که امور و تصمیمات خلاقانه همیشه خوبند اما خلاقیت به ویژه برای شرایط بحرانی، فقط زمانی قابل پذیرش است که در زمان آرامش و با وقت کافی آزمایش و اثربخشی آن بررسی شود.

در کنار این موارد باید اذعان کرد که پیشرفتهای قابل ملاحظه ای در سالهای اخیر در کشور در حوزه مقابله با بلایا اتفاق افتاده است و همین که تعداد زیادی فارغ التحصیل در این حوزه تربیت شده اند که علاقه و مطالعه شان کانالیزه شده است و به سمت مدیریت بحران اند جای تقدیر دارد. با این وجود، اگر درباره موضوعات گفته شده به صورت باز و بی پرده بحث تخصصی و عمومی صورت نگیرد، محکوم خواهیم بود که خسارت بدهیم و گریه کنیم و پرخاش کنیم و فقط چشم به طبیعت داشته باشیم و امیدوار باشیم که حداقل زمین و آسمان به ما رحم کند.

عباسعلی یزدانی