از کارافتادگی پایان زندگی نیست

ازکارافتادگی و از دست دادن قابلیت‌های جسمی اگرچه افراد را دچار محدودیت می‌کند ولی هرگز به معنی توقف زندگی نیست. ازکارافتادگی ممکن است برای هرشخصی درهر برهه از زندگی اتفاق بیفتد و او را دچار ناتوانی‌هایی بکند، ولی چون زندگی جریان دارد وحق حیات و حقوق شهروندی همچنان برایش پابرجاست، نباید اجازه داد این شرایط بر وی غلبه کند و از او فردی بی‌خاصیت، منزوی و ظاهرا به درد نخوربسازد.

برای این که چنین حالتی ایجاد شود سه گروه باید تلاش کنند. اولین آن خود شخص است به این معنی که اگر کسی بر اثر حادثه یا بیماری ازکارافتاده شد به این باور برسد که می‌تواند از شرایط محدودکننده‌اش خارج شود و می‌تواند مثل گذشته فعال باشد. گروه دوم خانواده است که نقشی تعیین‌کننده دارد و می‌تواند بستر حرکت فرد را مهیا کند که البته این بسترسازی الزاما مالی نیست و حمایت‌های روانی، تشویق و ترغیب را هم شامل می‌شود.

گروه سوم نیز جامعه است که باید بستر ورود افراد به عرصه‌های اجتماعی را مهیا کند؛ از اعطای تسهیلات به آنها تا مهیا کردن بستر پذیرش اجتماعی. این حمایت‌ها باعث می‌شود فردی که به ظاهر ازکارافتاده است، به دیگران وابستگی دارد و کاری از او ساخته نیست، حتی به شخصی کارآفرین که دیگران را زیر چتر حمایتی‌اش می‌گیرد تبدیل شود .

بنابراین اگر می‌خواهیم ازکارافتاده‌ها زندگی باکیفیت‌تر و شادتری داشته باشند، باید هر سه ضلع این مثلث در کنار هم قرار گیرد. البته متاسفانه در کشور ما در غالب موارد این سه گروه بدرستی عمل نمی‌کنند. از خود فرد گرفته که به آب باریکه‌های حمایتی قناعت می‌کند و اصلا خودش را به ته خط رسیده می‌داند تا خانواده که معمولا نگاه ترحمی دارد و جامعه که بسترهای لازم برای پذیرش اجتماعی این افراد را مهیا نمی‌کند .

با این حال همچنان معتقدم اگر فرد بخواهد و به خودباوری برسد می‌تواند مسیر زندگی‌اش را تغییر دهد، موانع را از پیش پایش بردارد و این را معنا کند که خواستن، توانستن است.

حسن موسوی چلک

رئیس انجمن مددکاران اجتماعی ایران

منبع: روزنامه جام جم